منافع و مضرات استفاده از سلبریتی‌ها در تبلیغات برندها

استفاده از گواهی اشخاص مشهور در تبلیغات (Celebrity endorsement) یک روش کلاسیک است که از بُعد ارتباطی باعث ارتقای آگاهی از برند به خصوص از نوع یادآوری برند brand recall می‌شود و می‌تواند رابطه‌ی عاطفی مخاطبان با برند، تداعی‌های محصول/برند، نگرش به تبلیغات برند، و رفتار خرید را تحت تأثیر قرار بدهد. پژوهش‌هایی هم هست که نتایج اقتصادی حضور سلبریتی‌ها در تبلیغات را در افزایش ارزش مالی برند، رشد فروش، سودآوری و قیمت سهام برند تایید می‌کنند.
اما سلبریتی‌ها برای برندها گاهی خطرناک هم هستند، زیاد اتفاق افتاده و حتما نمونه‌هایی را به یاد می‌آورید که حضور سلبریتی در آگهی آنقدر پررنگ است که محصول و برند به حاشیه می‌رود و اصلا دیده نمی‌شود (Vampire effect).
با مرور تاریخ تبلیغات دنیا گرفتاری‌های احتمالی دیگری هم هست: رسوایی‌های شخصی، از دست رفتن محبوبیت، بدقولی‌ها، شایعات، همکاری با برندهای رقیب و غیره…
در منابع قدیمی تبلیغات با رویکرد ارتباطات، به چندین معیار برای انتخاب سلبریتی‌ها اشاره می‌کنند از جمله اعتبار و تخصص، جذابیت، هم‌سنخ بودن با تصویر مخاطب از خود، تناسب با موضوع، تناسب برند با پرسونال‌برند سلبریتی، قدرت، صدق گفتار و رفتار در باورپذیری نقش، و اعتماد به نفس که این معیارهای اقناع‌کنندگی منبع پیام همچنان مورد توجه‌اند. در مورد حضور سلبریتی‌ها در تبلیغات اماکن تفریحی، مقاصد گردشگری و مراکز خرید معیارهای دیگری هم مطرح است مثل نحوه طرفداری و درگیری روان‌شناختی مخاطبان و ارتباط با یک سلبریتی (celebrity involvement)، که بر الگوپذیری و مرجعیت انتخاب اثرگذار است.
نکته دیگر در اثربخشی حضور سلبریتی‌ها در تبلیغات، توجه به تفاوت‌های فرهنگی است مثلا بسته به اینکه چقدر یک فرهنگ جمع‌گرا یا فردگرا است، استفاده از سلبریتی‌ها بالطبع معانی و نتایج متفاوتی خواهد داشت.
به عنوان مخاطب، ما از اهداف، برنامه‌ها و نتایج تبلیغات برندها اطلاعات روشنی در اختیار نداریم که بتوانیم کار آنها را ارزشگذاری کنیم و با تکیه بر حدسیات نمی‌توانیم در مورد اثربخشی تبلیغات برندها به شکل مستند صحبت کنیم، اما با توجه به این نکات و معیارهایی که مطرح شد می‌توان چارچوبی را برای انتخاب چهره‌های مشهور ترسیم کرد. شما انتخاب پژمان جمشیدی را در آگهی‌های اخیر شهر فرش چطور ارزیابی می‌کنید؟

منافع و مضرات استفاده از سلبریتی‌ها در تبلیغات برندها

برندینگ شرکتی در گروه‌های سرمایه‌گذاری – ۲

مفهوم کورپوریت برند و نقش آن در شرکت‌های چند کسب‌وکاری

 

برندینگ شرکتی در گروه‌های سرمایه‌گذاری – ۲

CORPORATE-BRANDING

این گفتگو در شماره ۴۵ ماهنامه وخارزم (آذر ۱۳۹۶) منتشر شده است. بخش اول آنرا اینجا بخوانید


بخش دوم مصاحبه:

– برندسازی به‌صورت عملیاتی از چه مرحله‌ای از حضور شرکت‌های سرمایه‌گذاری در بازار باید شروع شود؟
مساله‌ی اصلی ستاد شرکت‌های سرمایه‌گذاری این است که برای زیرمجموعه‌های خود ارزش‌آفرینی کنند و رقابت‌پذیری آنها را طوری افزایش بدهند که این ارزش نسبت به شرکت‌های منفرد تفاوت محسوسی داشته باشد. تنها در این صورت است که می‌توان گفت که شرکت مادر اصطلاحا به وظیفه مادری خودش عمل کرده است. در همان مراحل اولیه‌ی تاسیس شرکت، برنامه‌ریزی برای کورپوریت برند به شرکت مادر کمک می‌کند تا فلسفه وجودی خودش را درک کند و استراتژی مناسبی را ترسیم کند که ضمن ایجاد ارزش برای سهامداران و ذی‌نفعان شرکت، میان زیرمجموعه‌ها هماهنگی و هم‌افزایی برقرار کند. در اینجا اعتبار یک کورپوریت برند قوی یکی از منابعی است که می‌تواند به واسطه رشد سرمایه‌پذیری و تقویت سهام شرکت ارزش ایجاد کند. به طور مثال اگر یک شرکت سرمایه‌گذاری با مجموعه‌ی بزرگی از سهامداران را تصور کنیم که در سبد آن، کسب و کارهایی در حوزه‌های ساختمان، نساجی، راه‌سازی، معادن، صنعت غذا، داروسازی و فناوری اطلاعات فعالیت می‌کنند، بسته به ساختار شرکت و الگویی که برای نام‌گذاری استفاده می‌کند می‌توان از مدل‌های جهانی کانگلومِرِیت‌ برند کمک گرفت. ممکن است همه آنها یک نام واحد داشته باشند مثل شرکت شِل، در حالت دیگری مثل شرکت جی‌ام، اعتبار نام شرکت مادر به شکلی همزمان با نام‌های متفاوت زیرمجموعه‌ها ارائه می‌شود و یا مدل‌هایی که اصطلاحا مدل‌های هیبریدی نامیده می‌شوند و در آنها یک برند غالب در یک رابطه متوازن با برندهای زیرمجموعه قرار می‌گیرد. در کنار همه‌ی این مدل‌ها که الزامات متعدد و پیچیدگی‌های زیادی دارد، توجه به حوزه‌ی تخصصی داستان‌پردازی برند هم ضروری است و به کمک رسانه‌های تعاملی و ابزارهای دیجیتال می‌تواند راه‌حلی مطمئن، کارا و عملیاتی برای عبور از چالش‌های ارتباطی این شرکت‌ها فراهم کند.

داستان‌پردازی برند

– درباره شرکت‌های بزرگ و موفقی برایمان بگویید که از طریق الگوهای داستان‌پردازی برند به موفقیت‌های مهمی رسیده‌اند.
یک نمونه موفق جهانی در داستان‌پردازی برند، شرکت جنرال الکتریک است که دیوید آکر صاحب‌نظر برجسته‌ی برندسازی در مقاله‌ای که در ژورنال انجمن بازاریابی آمریکا منتشر شده روش کار آنرا تحلیل کرده است. شرکت جنرال الکتریک در بازارهای ناهمگون و متنوعی فعال است و از مدل Branded House تبعیت می‌کند یعنی پیشوند جی‌ای همراه با موضوع کسب و کار به نام برند آن تبدیل می‌شود مثلا جی‌ای نفت و گاز یکی از شرکت‌های زیرمجموعه آن است که در گروه زیرساخت کار می‌کند و یا جی‌ای املاک و مثتغلات که زیرمجموعه‌ی گروه مالی و بازرگانی این شرکت است. آکر در مقاله‌اش توضیح می‌دهد که در دی‌ان‌ای برند جی‌ای اشتیاقی نسبت به علم و فناوری وجود دارد و همانطور که می‌دانیم در تاریخچه‌ی این شرکت هم اسم توماس ادیسون مخترع برق را به عنوان بنیانگذار جی‌ای می‌شناسیم. برند جی‌‌ای با حرکت، خلاقیت و تخیل آمیخته شده است. این شرکت با استفاده از الگوهای داستان‌پردازی برند مخاطبان خودش را درگیر می‌کند. مثلا مستندهایی درباره نحوه مواجهه آزمایشگاه‌های جی‌ای با مسائل علمی پیچیده با مشارکت نشنال‌جئوگرافیک ساخته شد که در آنها به شکل غیرمستقیم این برند را به عنوان قهرمان نوآوری جایگاه‌سازی می‌کند. در داستان‌پردازی برند جی‌ای، جنبه‌های فردی اتفاقات زندگی مورد توجه قرار می‌گیرد که برای مخاطبان جذابیت زیادی دارد. مثلا در بخش سلامت، تهیه ویدیویی از داستان زندگی یک فرد سرطانی که با داروهای تولیدی این برند روند درمان را سپری می‌کند چهره‌ی انسانی برند را تقویت می‌کند. استفاده مناسب از ابزارهای جدید مثل واقعیت مجازی، بازی‌های تعاملی و سایر ظرفیت‌های دیجیتال و ارتباط نزدیک با مخاطبان نیز وجه مهم دیگری از الگوی داستان‌پردازی این برند است، مثلا داستان‌های کوتاهی که با محوریت آزمایش‌های علمی و یا خلاقیت با مشارکت مخاطبان منتشر می‌شود، هر کدام بخشی از هویت برند جی‌ای و ویژگی‌های آن را تقویت می‌کند. در کنار همه‌ی اینها برای برند استخدامی جی‌ای هم برنامه‌ی منسجمی وجود دارد و راه را برای جذب بهترین سرمایه‌های انسانی در این شرکت هموار می‌کند. در این مورد می‌توان به طراحی شخصیت طنزی اشاره کرد که در کنفرانس‌های به عنوان نماد جی‌ای حاضر می‌شود و هربار شغل جدید خودش در این شرکت را به دوستانش معرفی می‌کند.

داستان‌پردازی برند در ایران

– و نکته‌ی پایانی؟
در مجموع می‌توان گفتگو را این‌طور جمع‌بندی کرد که شرکت‌ها و کسب‌وکارهای بزرگ جهانی، از داستان‌پردازی برند به نحو خلاقانه‌ای استفاده می‌کنند در حالی که داستان برندهای ما همچنان گرفتار کلیشه‌های تکراری است و همکاری مناسبی میان استراتژیست‌ها و اصحاب فرهنگ و هنر ایجاد نکرده‌ایم. مدام کارآفرینانی را به تصویر می‌کشیم که در گذشته‌ای دور، تنها و بی‌هیچ سرمایه‌ای کار خود را از زیرزمین خانه‌ای در جنوب شهر شروع کرده‌اند و در زمان اکنون داستان به حشمت و جاهی رسیده‌اند و سرانجام در جایی موسوم به آینده، مثلا در یک ویلای بزرگ، سال‌ها به خوبی و خوشی زندگی می‌کنند. در همه این سال‌ها، شکل غالب این کلیشه‌ها نقطه‌ی اوج داستان برندهای ما و در عین حال لوازم تعلیق حوزه‌ی برندینگ ما بوده‌اند. امروز با خوش‌بینی واقع‌بینانه‌ای می‌توانیم مثل آخرِ قصه‌های پریان، به پایان خوش همه‌ی این قصه‌ها فکر کنیم و امیدوار باشیم که با تلاش‌های متخصصان جوان و حمایت باتجربه‌های این رشته، روز آغازِ پایان این وضعیت نابسامان فرا رسیده است.

برندینگ شرکتی در گروه‌های سرمایه‌گذاری – ۱

برندینگ شرکتی در گروه‌های سرمایه‌گذاری - ۱

چالش‌های برندسازی در شرکت‌های بزرگ

این گفتگو در شماره ۴۵ ماهنامه وخارزم (آذر ۱۳۹۶) منتشر شده است.

مفهوم برندینگ شرکتی و کاربرد آن در گروه‌های سرمایه‌گذاری

برندسازی شرکتی از مباحث داغی است که این روزها میان شرکت‌های ایرانی مطرح است، به نظرتان چرا شرکت‌های بزرگ ایرانی کمتر به این موضوع پرداخته‌اند؟
شاید بهتر باشد که ابتدا به سطوح برندسازی شرکتی و انواع شرکت‌ها اشاره کنیم تا بتوان تحلیل بهتری از وضعیت آن در ایران ارائه کرد. به طور کلی برندسازی شرکتی در چهار سطح متفاوت مطرح می‌شود که شامل ارتباطات شرکتی، نهادی، نام تجاری و محصولات است که وقتی هر چهار سطح با هم به کار گرفته می‌شود اصطلاحا به آن فرایند کورپوریت برندینگ می‌گوییم. در سطح ارتباطات شرکتی، ما ترکیبی از سهامداران، تأمین‌کنندگان، کارکنان و تحلیل‌گران بازار را هدف‌گیری می‌کنیم و اهداف، امکانات و جایگاه شرکت را برای آنها ترسیم می‌کنیم. ارتباطات برند در سطح نهادی، سرشت فرهنگی و اجتماعی دارد و هدف‌گیری آن عموم مردم است و شرکت را به عنوان یک بازیگر مهم در پیگیری بخشی از آرمان‌های عمومی جامعه مطرح می‌کند. ارتباطات برند در سطح نام تجاری، غالباً سرشتِ نمادین دارد و با ارائه یک مفهوم و هویت متمایز، فرهنگ و ارزش‌های برند را به معنا و مفهوم شرکت و محصولات آن وارد می‌کند و در سطح آخر، برندسازی محصولات و خدمات به طور مشخص روی مصرف‌کننده و مشتری متمرکز است و می‌خواهد بر انتخاب او تاثیر بگذارد. این چهار سطح به شکلی یکپارچه و با هم برای برند شرکت ارزش و اعتبار ایجاد می‌کنند و معمولاً در کشور ما این فرایند طی نمی‌شود و برنامه‌های برندسازی معمولا از یک یا دو سطح فراتر نمی‌رود. البته ناگفته نماند که برندسازی و مدیریت برند برای شرکت‌های بزرگی مثل شرکت‌های سرمایه‌گذاری که در چند رشته فعالیت می‌کنند فرایند بسیار پیچیده‌ای است که نیاز به مستندسازی تجربه‌های ملی و بین‌المللی و آموزش نظام‌مندِ نهادی دارد. در این بخش هم نیاز به آموزش و سرمایه‌گذاری داریم چون ادبیات مکتوب و شفاهی این رشته در زبان فارسی گسترش پیدا نکرده و زبان کسب و کار ما در فهم تفاوت‌ها و بیان بسیاری از مفاهیم لنگ می‌زند. مثلا در ‌برندینگ شرکت‌های چند کسب و کاری، برای مفاهیمی مثل کورپوریت، پرِنت کمپانی، هلدینگ، کانگلومریت و امثال این‌ها معادلِ رایجِ مناسبی نداریم و این وضعیت گاهی به اغتشاش معناشناختی در ارتباطاتِ برندِ شرکت‌ها منجر می‌شود. ما به شدت نیازمند این هستیم که تفکر و تجربه‌‌اندوزی در حوزه کورپوریت برندینگ از وضعیت فعلی که شکل تلاش‌های فردی پراکنده و محدود به خودش گرفته است خارج شود و با همکاری‌های سازمان‌یافته به تدریج مسیری خلق کنیم که دانش و هنر مدیریت برند به عنوان یک شایستگی محوری در اقتصاد ما نهادینه شود.

تفاوت کورپوریت برند و برندهای مصرفی

برندسازی در شرکت‌های سرمایه‌گذاری چه فرقی با برندسازی در حوزه‌های دیگر دارد؟
از چند وجه می‌توان به این تفاوت‌ها نگاه کرد. مثلا در برندهای مصرفی، بیشتر با مصرف‌کننده و خریدار برند سروکار داریم و گاهی حتی ۹۰ درصد از مجموعه برنامه‌ها و منابع صرف برندسازی بیرونی می‌شود اما مخاطبان کورپوریت برند، شامل سرمایه‌گذاران، دولت، نهادها و مشتریان سازمانی، مؤسسات مالی، کارکنان و پتانسیل‌های استخدامی بازار هستند به این معنا که برنامه‌ها و فعالیت‌های برندسازی درونی با برندسازی بیرونی یک موازنه‌ی نزدیکی برقرار می‌کند، مثلا ۶۰ درصد برنامه‌ها در عمل معطوف به درون مجموعه است و ۴۰ درصد به بیرون. برندسازی در اینجا بالاترین سطوح سازمانی یعنی مدیران شرکت مادر و مدیران عامل زیرمجموعه‌ها را با همه قوا به تصمیم‌گیری‌ها و مسائل استراتژیک برند وارد می‌کند چون کورپوریت برند با فرهنگ شرکت‌ها و تمام کارکنان آنها سروکار دارد و عملاً در حیطه‌ی مسئولیت مدیران عالی است. شرکت‌های سرمایه‌گذاری طیف متنوعی از کسب‌و‌کارها، برندها و مخاطبان را در بر می‌گیرند که در اینجا به شکل جدی به مدیریت تصویر برند، اعتبار و شهرت سازمان نیاز داریم که وفاق و میثاق روشنی بین سازمان و همه گروه‌های ذی‌نفع، سهامداران، کارکنان و مشتریان ایجاد ‌کند. تفاوت دیگر برندسازی برای شرکت‌های سرمایه‌گذاری در روانشناسی مخاطبان این بازار نهفته است. بر خلاف تصور عمومی، بسیاری از تصمیم‌گیری‌های مشتریان در بازار‌های پول و سرمایه مسیری آگاهانه و عقلانی را طی نمی‌کند و خیلی از انتخاب‌ها بر اساس عواطف و منابع شهودی انجام می‌شود هر چند، ظاهر آنها ممکن است عقلانی و تحلیلی به نظر برسد. به عنوان مثال می‌توان به اتفاقات بازار پول و دوره‌هایی از رقابت بانک‌ها اشاره کرد که با وجود نرخ سود یکسان در بازار، مشتری در بازی با اعداد و ارقام غرق می‌شد و سپرده‌گذاری در یک بانک خاص را عقلانی‌تر از دیگری می‌دید. مثال دیگر، استقبال سپرده‌گذاران از قرعه‌کشی‌ها است که اگر تصمیم‌گیری تابع عقل و منطقِ تحلیلی باشد مشتریان به محاسبه‌ی احتمال بسیار ضعیف برنده شدن خواهند پرداخت، اما می‌بینیم که در عمل چنین اتفاقی نمی‌افتد و مشتری به شکل دیگری تصمیم می‌گیرد. در بازار سرمایه و بورس هم چنین مواردی به وفور هست و سرمایه‌گذاران در تصمیم‌گیری و انتخاب‌های خودشان از الگوهای متفاوتی استفاده می‌کنند به این هدف که تردیدهای آنها کاهش پیدا کند و به سطحی از اطمینان سودآوری برسند. بنابراین مبحث ارزش ویژه برند و اعتبار شرکتی در این بازار هم اهمیت اساسی دارد و تصویر برند شرکت به شکل‌های مختلفی در فرایند تصمیم‌گیری مشتریان دخالت می‌کند.
تفاوت دیگری که در برندسازی شرکت‌های سرمایه‌گذاری باید مورد توجه ما باشد این است که به خصوص در ایران معمولاً این شرکت‌ها مجموعه کسب و کارهای ناهمگونی را اداره می‌کنند و بعضاً انتخاب ترکیب کسب و کارها و محصولات و نوع ارتباط سازمانی آنها با شرکت مادر از الگوی تعریف‌شده‌ای تبعیت نمی‌کند، بنابراین معماری برند در این شرکت‌ها با تناقض‌ها و تعارض‌های بسیاری مواجه می‌شود. به دلیل ماهیت پیچیده و گسترده‌ی این حوزه، مشاوران و مدیران کورپوریت برند علاوه بر تخصص، باید مهارت‌های تحلیل بین‌رشته‌ای داشته باشند و بتوانند به دور از تعصبات رشته‌ای، زبان مشترکی را با انواع تیم‌ها و تخصص‌های متفاوت به کار بگیرند تا فهم جامع و مشترکی از برندِ کورپوریت و برنامه‌های آن ایجاد بشود.

 بخش دوم این گفتگو را اینجا بخوانید

جایگاه‌سازی برند- بخش ۲

جایگاه‌سازی برند

در یادداشت قبلی به مفهوم جایگاه‌سازی برند از منظر آل‌ریس و جک‌تروت پرداختیم و ادامه آنرا در اینجا می‌خوانیم.
در جایگاه‌سازی برند، به خصوص در بازار کالاهای مصرفی، نقطه‌ی اوج این است که نام یک برند به عنوان اسم ژنریک محصول در بازار جا بیفتد که البته در بازارهای امروز کار بسیار دشوارتری است. فی‌المثل در سال‌های نه چندان دور در بازار کشور ما اسم برند ریکا هم‌ارز بود با مایع ظرفشویی، کلینکس به معنای دستمال کاغذی استفاده می‌شد و در بازار پودر رختشویی اسم برند تاید چنین موقعیتی را داشت. این‌ها اسم‌هایی هستند که در آنِ واحد، به جای دو اسم به کار می‌رفتند؛ اسم محصول مثل مایع ظرفشویی و اسم کالا مثل ریکا. (به بیان نشانه‌شناسان سوسوری، این موقعیتی است که یک دال برای دلالت به دو مدلول به کار می‌رود).
رقبا در یک بازار برای جستجوی یک جایگاه، همیشه مراقب‌اند که برند رقیب به عنوان اسم ژنریک در بازار تثبیت نشود. جایگاه‌سازی برند در بازار کالاهای قدیمی و شناخته شده از طریق تمرکز و ایجاد تمایز در قیمت، بسته‌بندی، سن مصرف، زمان مصرف، نوع توزیع، قدرت برند، طراحی، و نظایر اینها محقق می‌شود. آل‌ریس و جک‌تروت معتقدند که در ذهن مردم فضای خالی زیادی باقی نمانده است و برای اینکه یک برند جایی در ذهن مخاطبان پیدا کند ضروری است که جایگاه برندهای رقیب در ذهن آنها تغییر کند تا فضایی برای برند جدید ما، یا موقعیت بهتری برای برند قدیمی ما باز شود. جایگاه‌سازی درست در رقابت بسیار مهم و حیاتی است، در تجارت و سیاست اگر برند از اول به عنوان بازنده وارد بازار شود تقریبا همیشه بازنده باقی می‌ماند و باید از نو با محصولی جدید وارد بازی جدیدی بشود. در جایگاه‌سازی برند، انتخاب اسم عامل مهمی است و در بعضی بازارها (مثل عطر) بسیار مهم‌تر. در انتخاب اسم به جز شکل املای کلمات، به تلفظ و آوای آن هم باید توجه کرد چون ذهن از راه شنوایی فعال می‌شود. (روش‌ها و الگوهای علمیِ انتخاب اسم را در مطلب مستقلی بررسی خواهیم کرد). سطوح جایگاه‌سازی هم متفاوت است و بر اساس استراتژی هر شرکت می‌تواند در سطح محصول، کسب و کار و یا در سطح رهبری صنعت تعریف شود.
جایگاه‌سازی برند- بخش ۲   برای جایگاه‌سازی به خصوص در بازار خدمات لازم است که از دید مشتری به برند نگاه کنیم چون تمرکز بیش از حد بر پروسه تکنولوژی یا فرایندهای خدمات ممکن است ما را از نتیجه‌ی مطلوب دور کند. مدیر عاقل کسی است که واقعیت‌های بازار را تحلیل می‌کند و بر اساس آن ذهن خودش را برای تغییر خود و واقعیت‌های بازار آماده می‌کند. در جایگاه‌سازی برند لازم است که جایگاه فعلی و واقعی برند از نگاه مشتری مشخص شود؛ جایگاه مطلوبی که ممکن هم هست تعیین بشود؛ از تناسب این جایگاه با برند اطمینان حاصل شود؛ رقبایی که باید برای جایگاه جدید جا باز کنند مشخص شوند، منابع لازم تامین شود؛ و پیش‌بینی لازم برای زمان‌بندی کار بلندمدت انجام شود. به طور کلی در جایگاه‌سازی برند سه عامل حیاتی وجود دارد که عبارت‌اند از وضعیت رقابت، روندهای تغییر، و بحران‌ها. به زبان ساده‌‌تر، برای جایگاه‌سازی برند باید جایگاهی را در نظر گرفت که حتی‌الامکان از آنِ هیچ کسی نیست و یا اینکه توان کافی برای خالی کردن آن وجود دارد.
در یادداشت بعدی این بحث را ادامه می‌دهیم و به نقش نام‌گذاری برند در جایگاه‌سازی خواهیم پرداخت.

جایگاه‌سازی برند- بخش ۱

جایگاه‌سازی برند

در بازاریابی کلاسیک، سه مرحله مهم و به هم پیوسته وجود دارد که برای هر برندی ضروری است: بخش‌بندی بازار (Segmentation)؛ هدف‌گیری یک یا چند بخش (Targeting) و جایگاه‌سازی (Positioning)، که به این سه مورد اصطلاحا STP می‌گویند.
ما در این سلسله یادداشت‌ها از زاویه برند به مورد آخر یعنی به جایگاه‌سازی خواهیم پرداخت.

جایگاه‌سازی برند- بخش ۱
جک‌تروت و ال‌ریس جایگاه‌سازی را شامل تمام فعالیت‌هایی می‌دانند که شما یک محصول را در ذهن مشتری جای می‌دهید. بنابراین برای جایگاه‌سازی موفق لازم است که نحوه عملکرد ذهن را بشناسید. به این منظور بعضی از قواعد تجربی در مورد ذهن را می‌توان به کار گرفت. فی‌المثل اینکه اولین‌های هر کاری در ذهن می‌مانند ولی دومی‌ها معمولا نه. یک مثال مشهور این است که همه مردم اسم اولین قله‌ی بلند ایران را می‌شناسند: قله دماوند؛ اما معمولا عموم مردم اسم دومین قله بلند را به خاطر نمی‌آورند.
شما وقتی در یک کار، کالا یا خدمت اولین باشید یعنی بقیه رقبای خودتان را به عنوان غیراصل و تقلیدی جایگاه‌سازی کرده‌اید. با تمرکز بر روی یک تمایز درست، می‌توان نکته‌ی تازه‌ای را ارائه کرد و به اصطلاح در آن تمایز، اولین بود. مساله مهم این است که به عنوان اولین شناخته بشوید. مثلا آی‌بی‌ام اولین مخترع کامپیوتر نبود ولی اولین شرکتی بود که جای آن را در ذهن مشتریان باز کرد.
جک‌تروت و ال‌ریس در جایگاه‌سازی برند جمله جالبی دارند: سعی کنید ماهی بزرگی در برکه‌ای کوچک باشید نه ماهی کوچکی در دریایی بزرگ. معنای این جمله این است که با  تمرکز در یک بازار خاص و ارائه‌ی محصول متمایز می‌توانید پله‌های موفقیت در کار را طی کنید. به نظر این توصیه درستی هم هست و اکثر شرکت‌های بزرگ، ابتدا توانسته‌اند در یک محله، در یک بازار خاص و کوچک، اعتماد و رضایت مشتریان خود را جلب کنند و به تدریج قلمرو فعالیت خود را گسترش داده‌اند.
مساله بعدی تمرکز است. وقتی بخواهید همه چیز باشید هیچ چیزی نمی‌شوید، مثلا شورولت می‌خواست ماشینی لوکس و ارزان و بزرگ، و در عین حال کوچک و گران باشد که در بازار رقابت شدید موفقیتی به دست نیاورد. برندهای همه‌فن‌حریف به ندرت در بازار امروز جایگاه مطمئنی به‌دست می‌آورند. این مساله در تبلیغات و برندسازی هم درست است: وقتی به مخاطبِ پیام بخواهید همه چیز را بگویید در اصل هیچ چیزی نگفته‌اید. اصطلاحا پیام تبلیغات باید تیز باشد یعنی خلاصه، بدون ابهام و متمرکز روی یک یا دو نکته‌ی مهم. بعضی‌ها معتقدند این اصل در زندگی هم صادق است و کسی که بخواهد همه‌کاره باشد و همه را هم راضی نگه دارد به جایی نمی‌رسد. در بخش‌ دوم مطلب جایگاه‌سازی، بحث در مورد همین مفاهیم را به شکل کاربردی‌تر ادامه خواهیم داد و به انواع روش‌های آن خواهیم پرداخت.